تشرف علامه ميرجهاني در سرداب غيبت و تصحيح دعاي ندبه
مرحوم جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي ميرجهاني از علما و نويسندگان بزرگ و مبلغين نيک انديش و پرتلاش بود. او داراي آثاري چون: مصباح البلاغه، نوائب الدهور في علائم الظهور و ديگر تأليفات مي باشد که ما بيوگرافي و
نويسنده: محمد يوسفي
مرحوم جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي ميرجهاني (1) از علما و نويسندگان بزرگ و مبلغين نيک انديش و پرتلاش بود. او داراي آثاري چون: مصباح البلاغه، نوائب الدهور في علائم الظهور و ديگر تأليفات مي باشد که ما بيوگرافي و آثار ارزنده او را در گنجينه دانشمندان آورديم. (2) اين مرد خاطرات شگفت انگيزي دارد که برخي از آنها ترسيم گرديد و اينک دو خاطره ديگر او را مي آوريم.
نگارنده از مرحوم ميرجهاني شنيدم که مي فرمود:
در دوران زعامت و مرجعيت آيه الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره که به اين جانب بسيار لطف و محبت داشت و حقير مورد توجه و اعتماد او بودم مأموريتي از معظم له به اين جانب داده شد که به سامرا بروم و پول زيادي از سوي ايشان ميان طلاب و خدمتگزاران حرم دو امام گرانقدر، حضرت هادي و حضرت عسکري عليهماالسلام تقسيم نمايم.
من هم در آنجا به همان دستور به شهر تاريخي سامرا رفتم و پول را تقسيم نمودم و به خدمتگزاران حرم نيز که دين شان پول است، از آن پول دادم، به همين جهت بسيار مورد احترام آنها به ويژه مدير کل و کليد دار حرم قرار گرفتم. از او خواستم که به من اجازه دهد شب هايي را که در آن شهر هستم در آن مکان مقدس به سحر آورم و در کنار قبر آن دو امام معصوم شب زنده داري و عبادت و راز و نياز کنم و توسل و تضرع نمايم.
صبح روز دهم و پيش از سپيده دم جمعه بود که در حرم را گشودند و من با شور و شوق بسيار به سرداب مقدس تشرف يافتم.
آن روزها هنوز برق نيامده بود به اين وصف هنگامي که از پله ها سرازير شدم ديدم فضاي سرداب مقدس روشن است و در آن روشنايي که به روشنايي مهتاب شباهت بسياري داشت، سيد گرانقدري در آنجا به عبادت و ذکر خدا مشغول است.
از برابر او عبور کردم و در نقطه اي مخصوص به زيارت سالارم حضرت مهدي عليه السلام مشغول شدم و پس از نماز به خواندن دعاي ندبه پرداختم و با زمزمه دعا را تا اين فراز خواندم که مي فرمايد: «وَ عَرَجتَ بِروحِهِ اِلي سَمائِکَ.» که ناگهان ديدم که آن سيد بزرگوار که تاکنون نه من با او حرفي زده بودم و نه او با من، فرمود: اين جمله از ما نرسيده است، صحيح آن اين است، «وَ عَرَجتَ بِهِ اِلي سَمائِکَ.»
وقتي به او توجه يافتم فرمود: چرا شما رعايت وظيفه را نمي کنيد و جلوتر از امام نماز مي خوانيد؟
شگفتا که من از هر دو نشانه و آيت بزرگ غفلت کردم و بدون اين که به آنها دقت کنم به ادامه دعا پرداختم.
دعاي ندبه به پايان رسيد، به نماز ايستادم در ميان نماز و در حالت سجده به ناگاه متوجه شدم که: آن بزرگوار کيست؟ همو که فرمود: اين جمله از ما نرسيده است و فرمود: چرا رعايت وظيفه نمي کنيد؟
اضطراب سراسر وجودم را گرفت، سر از سجده برداشتم تا دامان پر برکتش را بگيرم و از او عذرخواهي کنم، اما دريغا که وقتي سر برداشتم ديدم سرداب مقدس تاريک است و هيچ کس هم در آنجا نيست، دريافتم که به چه وصلي رسيدم اما به رايگان آن را از دست دادم. (3)
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
نگارنده از مرحوم ميرجهاني شنيدم که مي فرمود:
در دوران زعامت و مرجعيت آيه الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره که به اين جانب بسيار لطف و محبت داشت و حقير مورد توجه و اعتماد او بودم مأموريتي از معظم له به اين جانب داده شد که به سامرا بروم و پول زيادي از سوي ايشان ميان طلاب و خدمتگزاران حرم دو امام گرانقدر، حضرت هادي و حضرت عسکري عليهماالسلام تقسيم نمايم.
من هم در آنجا به همان دستور به شهر تاريخي سامرا رفتم و پول را تقسيم نمودم و به خدمتگزاران حرم نيز که دين شان پول است، از آن پول دادم، به همين جهت بسيار مورد احترام آنها به ويژه مدير کل و کليد دار حرم قرار گرفتم. از او خواستم که به من اجازه دهد شب هايي را که در آن شهر هستم در آن مکان مقدس به سحر آورم و در کنار قبر آن دو امام معصوم شب زنده داري و عبادت و راز و نياز کنم و توسل و تضرع نمايم.
صبح روز دهم و پيش از سپيده دم جمعه بود که در حرم را گشودند و من با شور و شوق بسيار به سرداب مقدس تشرف يافتم.
آن روزها هنوز برق نيامده بود به اين وصف هنگامي که از پله ها سرازير شدم ديدم فضاي سرداب مقدس روشن است و در آن روشنايي که به روشنايي مهتاب شباهت بسياري داشت، سيد گرانقدري در آنجا به عبادت و ذکر خدا مشغول است.
از برابر او عبور کردم و در نقطه اي مخصوص به زيارت سالارم حضرت مهدي عليه السلام مشغول شدم و پس از نماز به خواندن دعاي ندبه پرداختم و با زمزمه دعا را تا اين فراز خواندم که مي فرمايد: «وَ عَرَجتَ بِروحِهِ اِلي سَمائِکَ.» که ناگهان ديدم که آن سيد بزرگوار که تاکنون نه من با او حرفي زده بودم و نه او با من، فرمود: اين جمله از ما نرسيده است، صحيح آن اين است، «وَ عَرَجتَ بِهِ اِلي سَمائِکَ.»
وقتي به او توجه يافتم فرمود: چرا شما رعايت وظيفه را نمي کنيد و جلوتر از امام نماز مي خوانيد؟
شگفتا که من از هر دو نشانه و آيت بزرگ غفلت کردم و بدون اين که به آنها دقت کنم به ادامه دعا پرداختم.
دعاي ندبه به پايان رسيد، به نماز ايستادم در ميان نماز و در حالت سجده به ناگاه متوجه شدم که: آن بزرگوار کيست؟ همو که فرمود: اين جمله از ما نرسيده است و فرمود: چرا رعايت وظيفه نمي کنيد؟
اضطراب سراسر وجودم را گرفت، سر از سجده برداشتم تا دامان پر برکتش را بگيرم و از او عذرخواهي کنم، اما دريغا که وقتي سر برداشتم ديدم سرداب مقدس تاريک است و هيچ کس هم در آنجا نيست، دريافتم که به چه وصلي رسيدم اما به رايگان آن را از دست دادم. (3)
پي نوشت ها :
1. شرح اين عالم بزرگ در کتاب پروا در ملکوت آمده است.
2. گنجينه دانشمندان: 410/2.
3. کرامات صالحين: 112.
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}